محمدآبتین محمدآبتین ، تا این لحظه: 14 سال و 4 روز سن داره

تنها بهانه برای زندگی

داد همسایه ها دراومده

راستش قبلا هم گفتم سه ماهی میشه که خونه مامان جون اینا هستیم چون خونه خودمون در حال تعمیرات اساسی هست  توی این مدت جیغ می زنی اونم نه یه جیغ بلکه جیغ های مداوم حدود نیم ساعت طوری که همسایه های خونه مامان جون فقط با صدای جیغ سرکار صبح زود ساعت 6:30 یا نهایتش 7 بیدار میشن و به قول خودشون دیگه عادت کردن هر روز زود بیدار بشن چند تاییشون که اومدن در خونه و گله کردن از صدای تو که مزاحمشون هست و چند تاییشون هم گفتن اشکال نداره بچه هست من که دیگه رو ندارم باهاشون مواجه بشم و از دیدنشون خجالت می کشم اما تو همچنان به مردم آزاریت ادامه می دی امان از دل من بیچاره !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! القصه دیروز هم...
18 شهريور 1392

عکسهای جدید اما مربوط به چند ماه پیش

        عکسهای تولد 3 سالگی در آتلیه البته با دوربین خودمون گرفتیم                هر وقت می ریم پمپ بنزین حتما باید به بابا کمک کنی        برا کوتاهی موهات مجبور شدم منم بیام توی آرایشگاه مردونه یه پارک کوچیک با اسباب بازیهای قدیمی مربوط به زمان بچگی های خودمون اینقدر این پارک رو دوست داری که اسمشو گذاشته بودی پارک سفیده وقتی از پله های سرسره به اون بلندی بالا می رفتی می گفتی مامان این نردگونه چقدر بلنده!! می گفتم مامان نردبون نه نردگون ایندفعه می گفتی مردگون ؟؟؟؟امان از دست تو &nb...
10 شهريور 1392

اولین جدایی

صبح چهازشنبه هفته گذشته 92/6/6 رفتیم که مامان جونو ببریم دکتر آخه چند روز بود که دست چپش درد می کرد بین راه یه سر رفتیم مدرسه تا سوالات شهریور ماه رو تحویل بدم برگشتنه بهانه آتلیه گرفتی رفتیم ببینیم عکسهات ظاهر شدن یا نه .اما خانمه با یه لحن خاص گفت شما که برای انتخاب عکس نیومده بودین حالا انتخاب کنید تا آمادشون کنیم راستش عکسها مربوط به اردیبهشت ماه روز تولدت بودن تولد سه سالگیت خلاصه سرگرم عکس ها بودیم که خاله نرگس زنگ زد و گفت چرا هیچکس خونه نیست ؟ گفتم ما آتلیه هستیم مامان جون هم رفته دکتر خاله نرگس گفت من پشت در خونه هستم می خواستم از خوشحالی دا...
10 شهريور 1392

من شربت می خوام به رنگ آبی ،سبز و سیاه

توی این هوای تابستون معمولا یه آب یا شربت خیلی خنک می چسبه و از اونجایی که بابایی خیلی به شربت علاقه داره مدام از من می خواد براش درست کنم . سرکار هم چشم نخوری توی خوردن به بابات رفتی امروز  در ادامه  بهانه های عجیب غریبی که هرروز می گیری و من نمی تونم از عهده شون بر بیام بهانه شربت به رنگ سبز گرفتی وقتی با لیمو برات شربت درست کردم داد زدی این که رنگش سبز نیست زرده!!!!!!!!!!!!!!! مجبور شدم اونو کنار گذاشتم  از به لیمو ی آماده استفاده کردم دوباره داد زدی اینکه قرمزه !!!!!!!!!!!!!! در همین حین یه دفعه گفتی اصلا شربتی بده که ...
3 شهريور 1392
1